بیا، که بی ‌رخ زیبات دل به جان آمد

فخرالدین عراقی- غزل شماره 91

بیا، که بی ‌رخ زیبات دل به جان آمد

بیا، که بی ‌تو همه سود من زیان آمد

بیا، که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت

بیا، که بی ‌تو دلم جمله در میان آمد

بیا، که خانهٔ دل گرچه تنگ و تاریک است

دمی برای دل ما درون توان آمد

بیا، که غیر تو در چشم من نیامد هیچ

جز آب دیده که بر چشم من روان آمد

نگر هر آنچه که بر هیچکس نیامده بود

برین شکسته دلم از غم تو آن آمد

دل شکسته‌ام آن لحظه دل ز جان برداشت

که رسم جور و جفای تو در جهان آمد

ز جور یار چه نالم؟ که طالع دل من

چنان که بخت عراقی است همچنان آمد

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها