بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش

فخرالدین عراقی- غزل شماره 140

بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش

ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش

سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم

به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش

سخن دهان تنگش بوَد ار چه خوش، ولیکن

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش

چون نبات می‌گدازم، همه شب، در آب دیده

به امید آنکه یابم شکر از دهان تنگش

بروم، ز چشم مستش نظری تمام گیرم

که بدان نظر ببینم رخ خوب لاله رنگش

چو کمان ابروانش فکند خدنگ غمزه

چه کنم که جان نسازم سپر از پی خدنگش؟

ز لبش عتاب، یارب، چه خوش است!صلح او خود

بنگر چگونه باشد؟ چو چنین خوش است جنگش

دلم آینه است و در وی رخ او نمی‌نماید

نفسی بزن، عراقی، بزدا به ناله زنگش

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest


0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها