دگر برون شدنم زین دیار ممکن نیست

عبید زاکانی – غزل شماره 21

دگر برون شدنم زین دیار ممکن نیست

دگر غریبی ام از کوی یار ممکن نیست

مرا از آن لب شیرین و زلف عارض او

شکیب و طاقت و صبر و قرار ممکن نیست

دلا بکوش مگر دامنش به دست آری

که وصل بی طلب و انتظار ممکن نیست

من اینکه عشق نورزم مرا به سر نرود

من اینکه می نخورم در بهار ممکن نیست

در آن دیار که ماییم حالیا آنجا

مسافران صبا را گذار ممکن نیست

عبید هم غزلی گاه گاه اگر بتوان

بگو که خوشتر از این یادگار ممکن نیست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها