جدا ز روی تو چشمم چو خونفشان گردد

طبیب اصفهانی – غزل شماره 63

جدا ز روی تو چشمم چو خونفشان گردد

ز خون دل مژه ام شاخ ارغوان گردد

گرفته ام به غمش الفتی و می ترسم

خدا نکرده به من یار مهربان گردد

ز شادمانی وصل تواش نصیب مباد

دل فگار اگر بی تو شادمان گردد

قفس شکسته و از هم گسسته دام کسی

ز آشیان به چه امید سرگران گردد

مباش غافل از افتادگی جاده طبیب

ز خاکساری خود خضر کاروان گردد

صیقل دیده ی تر گوشه ی دامان باشد

روزن خانه ی دل چاک گریبان باشد

دل چو کامل شود از عشق نگیرد آرام

بی قراری هنر گوهر غلتان باشد

آشیان، بلبل تصویر چه داند ز قفس

شادی و غم بر حیرت زده یکسان باشد

صید در دام کند وحشت و حیرت دارم

که دلم جمع در آن زلف پریشان باشد

در جهان بی غم عشقی نتوان بود طبیب

که چو بی عشق شود دل تن بی جان باشد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها