طبیب اصفهانی – غزل شماره 138
بر من نیندازد نظر بی اعتباری را ببین
باشم به راهش خوارتر از خار، خواری را ببین
آسوده در خلوت شهم کی می دهد دربان رهم
من همچنان بر درگهم امیدواری را ببین
دردا که آن بیدادگر شد دوست با دشمن دگر
رسم وفاداری نگر آیین یاری را ببین
هر نخلی از تو بارور من خالی از پا تا به سر
چون نخل خشگ از برگ و بر بی برگ و باری را ببین