طبیب اصفهانی – غزل شماره 131
ز بیدادت ننالد چون دل من؟
که هر دم می کنی در خون دل من
ندانستی دلم را قدر و بسیار
بجویی و نیابی چون دل من
تومعشوقی سزد شادان دل تو
منم عاشق سزد محزون دل من
تو ساغر می کشی با غیر و غافل
که حسرت می کشد در خون دل من
چه ساغرهای حسرت زد شب هجر
به یاد آن لب میگون دل من
مروت نیست ورنه برقی از آه
زدی در خرمن گردون دل من
دلم آمد به تنگ از سینه ای کاش
فتد زین کنج غم بیرون دل من
طبیب آن باده ام در ده که سازد
به یک پیمانه دیگرگون دل من