طبیب اصفهانی – غزل شماره 124
به این خوشم که ز دردت به دیده خواب ندارم
ولی دریغ که دردم فزون و تاب ندارم
رسیده ضعف به جایی مرا که از من خسته
تو حال پرسی و من طاقت جواب ندارم
نی ام غمین که فتادم ز پا غمم همه این است
که می روی تو و من قوت شتاب ندارم
ز پا فتادگی خود طبیب ازین همه نالم
که رفت محمل و من پای در رکاب ندارم