طبیب اصفهانی – غزل شماره 116
جز این که در فراق تو خاکی به سر کنم
آن فرصتم کجاست که کار دگر کنم
خوش آن زمان که پیش تو چون رو دهد وصال
بنشینم و حکایت هجر تو سر کنم
دردا که از گذار غمت در بساط دل
اشگی نماند کز ستمت دیده تر کنم
در سنگ خاره نیست اثر ناله را و من
می نالم آنقدر که دلت را خبر کنم
تا توتیای دیده ی من خاک پای توست
حیف است گریه گر منِ خونین جگر کنم
تا با شدم به دیده ی دل قطره ای طبیب
زنهار ترک گریه ی شام و سحر کنم