مپسند از درت ای دوست غمین برخیزم

طبیب اصفهانی – غزل شماره 104

مپسند از درت ای دوست غمین برخیزم

نه چنان آمده بودم که چنین برخیزم

ای خوش آن لحظه که در بزم نشست تو و من

پی خدمت چو غلامان ز کمین برخیزم

هر که برخاست ز کوی تو پشیمان گردید

به چه امید من خاک نشین برخیزم

منم آن صبح سعادت که از آن خواب گران

نگران بر رخت ای ماه جبین برخیزم

دم آخر مرو از دیده که من از سر جان

به امید نگه بازپسین برخیزم

بوَدم راه اگر در حرم وصل طبیب

می توانم ز سر خلد برین برخیزم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها