صائب تبریزی- غزل شماره 976
گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست
تا خط بغداد، این جام از سبوی من پرست
نه همین اهل زمین را پایکوبان کرده است
خانقاه چرخ هم از هایهوی من پرست
از سر پر شور دارم آسمان را بیقرار
این قدح در دور باشد تا کدوی من پرست
گرد پاپوشی رسانیده است هر جا کلک من
نافۀ خاک از نسیم مشکبوی من پرست
جام گردون ته ندارد، ورنه از احسان عشق
نغمۀ خونین چو مینا در گلوی من پرست
چون به دریا متّصل شد جو، نمی گردد تهی
جای حیرت نیست گر پیوسته جوی من پرست
تنگ افتاده است دامان صدف افلاک را
ورنه گوهر در سحاب تازه روی من پرست
آشنایی نیست غیر از معنی بیگانه ام
شکوۀ خلق از دل بیگانه خوی من پرست
داغها دارد بهار از جلوۀ طاوسیم
بس که از افکار رنگین مو بموی من پرست
خارخار مدّعایی نیست در خاطر او
چرخ را دل از دل بی آرزوی من پرست
صائب از آزادگی با درد بی درمان خوشم
ور نه دامان جهان از چاره جوی من پرست