خانه از خویش تهی کن که ز نظّارۀ آب

صائب تبریزی- غزل شماره 889

خانه از خویش تهی کن که ز نظّارۀ آب

پردۀ چشم حباب است همان چشم حباب

راهِ خوابیده رسانید به منزل خود را

بخت ما نیست که بیدار نگردد از خواب

رهرو عشق نگردد ز ملامت درهم

شود از سنگ فزون جوهر آیینۀ آب

دل بیتاب من آرام ندارد، ورنه

می کشد در دل شبها نفسی موج سراب

مانع عمر سبکسیر نگردد پیری

سیل را سایۀ پل باز ندارد ز شتاب

دل بپرداز ز جمعیّت دنیا زنهار

که صدف می شود از آبِ گهر خانه خراب

خطر از خصم ندارد جگر جوهردار

تیغ از آتش سوزنده برآید سیراب

چه کند خونِ جهان با جگر تشنۀ عشق؟

نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب

از صفای دل ما مستی خوبان افزود

حسن را آینۀ صاف بود عالم آب

گَردَش از جلوۀ مستانه نمی آساید

هر که را سیل خرام تو کند خانه خراب

مستی حسن ز خون ریختن ما افزود

بادۀ لعلی آتش بود از اشک کباب

منّت سیل برآورد ز بنیادم گرد

ای خوش آن خانه که از خویش برون آرد آب

برق را خار به اصلاح نیارد صائب

حسن مغرور، ز خط پا نگذارد به حساب

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها