صائب تبریزی- غزل شماره 761
دود از نهاد خلق برآرد گزند ما
افتد به کار شعله گره از سپند ما
دل بر نگارخانۀ صورت نبسته ایم
از شیر ماهتاب شود آب، قند ما
هرگز چنان نشد که درین دشت پر شکار
دست افکند به گردن صیدی کمند ما
یک گام بر مراد دل خود نرفته ایم
در دستِ گمرهی است عنان سمند ما
بیطاقتان هلاک نسیم بهانه اند
از ماهتابْ سوخته گردد سپند ما