ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را

صائب تبریزی- غزل شماره 637

ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را

که چشم شیر نگهبان بوَد نیستان را

مجوی آب مروّت ز چرخ سفله نهاد

که دود آه کند این سفال، ریحان را

نظر ز روی لطیفش چگونه آب دهم؟

که چشمِ شور بوَد شبنم این گلستان را

کمند جاذبۀ طوطیان شیرین حرف

ز بند نی بدر آورد شکّرستان را

ز دست جرأت من در وصال ایمن باش

که قرب بحر کند خشک، دست مرجان را

ز اشکِ گرم شود نامۀ سیاه سفید

ز آه سرد بوَد برگریز عصیان را

ازان به زخم زبان از خوشامدم قانع

که به ز نقش و نگارست رخنه زندان را

همان سفینه اش از شرم جود دریایی است

صدف اگر چه گهر ساخت اشک نیسان را

ز میوه های بهشتی گزیده شد صائب

فشرد بر جگر خویش هر که دندان را

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها