آنچنان عشق تو بدخوی برآورد مرا

صائب تبریزی- غزل شماره 526

آنچنان عشق تو بدخوی برآورد مرا

که تسلّی به دو عالم نتوان کرد مرا

منم آن داغ که از صبح ازل پرورده است

در سراپردۀ دل، عشق جوانمرد مرا

تلخی مرگ به کامم میِ لب شیرین است

بس که کرده است جهان حادثه پرورد مرا

نیست اندیشه ام از خواب عدم، می ترسم

که فراموش شود چاشنی درد مرا

عرقِ غیرتِ پیشانی خورشیدم من

نفسِ صبحِ قیامت نکند سرد مرا

در بیابانِ توکّل منم آن خار یتیم

که به صد خون جگر آبله پرورد مرا

گر چو خورشید به خود تیغ زنم معذورم

طرفی نیست درین عالم نامرد مرا

گل نچیدم به امید ثمر از یار و فلک

بازیی کرد که از هر دو برآورد مرا

بود هر ذرّۀ من در کف بادی صائب

سالها گشت فلک تا به هم آورد مرا

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها