فقر بیقدر کند سلطنت عالم را

 

صائب تبریزی- غزل شماره 512

 

فقر بیقدر کند سلطنت عالم را

هوس ملک نباشد پسر ادهم را

می کند کار خرد، نفس چو گردید مطیع

دزد چون شحنه شود امن کند عالم را

خرد مشمار گنه را، که گناهی است بزرگ

گندمی کرد ز فردوس برون آدم را

پیش چشمی که شد از پرده شناسان حجاب

شاهدی نیست به از چهرۀ خود مریم را

نیست ممکن، نکند صحبت نیکان تأثیر

گل به خورشید رسانید سر شبنم را

می تواند به نفس کرد جهان را روشن

هر که چون صبح برآرد به تأمّل دم را

دانش آنراست مسلّم که به تردستیِ شرم

گردِ خجلت ز جبین پاک کند ملزم را

حق محال است به مرکز نرساند خود را

در کف دیو قراری نبوَد خاتم را

کجی از بدگهران صحبت نیکان نبرَد

ظفر از تیغ محال است برآرد خم را

دیدۀ مور، شود ملک سلیمان به خلیق

تنگی خُلق، دل مور کند عالم را

کار اکسیر کند همّت ذاتی صائب

خاک در دست زر و سیم شود حاتم را

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها