روزی که خط سر از لب دلبر برآورد

صائب تبریزی- غزل شماره 4067

روزی که خط سر از لب دلبر برآورد

از موج، بال چشمۀ کوثر برآورد

با عشق، حسن در ته یک پیرهن بود

آتش ز بال خویش سمندر برآورد

از سینه های گرم مجو آرزوی خام

از خاک، تخم سوخته کی سر برآورد؟

نگذاشت خط در آن لب شیرین حلاوتی

مور حریص گرد ز شکر برآورد

دل را مکن کباب که هرقطره اشک او

شور قیامت از دل اخگر برآورد

رنگین سخن ز بخشش خلق است بی نیاز

این غنچه بی طلب ز دهن زر برآورد

از روی آتشین تو انگشتِ زینهار

برق تجلی از مژۀ تر برآورد

تا برخورد ازان لب میگون به کام دل

ساغر ز خویش بادۀ احمر برآورد

مژگان اشکبار شود رشتۀ گهر

چون زان دهان تنگ سخن سربرآورد

در جلوه گاه حسن تو انگشت زینهار

از قامت علم صف محشر برآورد

شبها ز بیقراری پهلوی خشک من

بالش پر از تزلزل بسر برآورد

آسوده تر ز دیدۀ قربانیان شود

بر رویِ آرزو دل اگر در برآورد

از گرمخونی دل مشتاق زخم من

در بیضه تیغ بال ز جوهر برآورد

پا در رکاب برق بود فصل نوبهار

صائب ز زیر بال چرا سر برآورد؟

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها