راهی که مرغِ عقل به یک سال می پرد

صائب تبریزی- غزل شماره 4054

راهی که مرغِ عقل به یک سال می پرد

در یک نفس جنون سبکبال می پرد

چشم گرسنه را نکند سیر جمع مال

در خرمن است و دیدۀ غربال می پرد

حرصش فزون ز خاک شود همچو چشم دام

چشم ندیده ای که پی مال می پرد

دولت ز آستان فنا جو که این هما

از سرگذشتگان را دنبال می پرد

بگذر ز آرزو که به جایی نمی رسد

چندان که دل به شهپر آمال می پرد

زین آتشی که در جگر تشنۀ من است

همچو سپند عقدۀ تبخال می پرد

در مطلب بلند به همت توان رسید

عنقا به کوه قاف به این بال می پرد

ایام عمر زود به انجام می رسد

زینسان که ماه می رود و سال می پرد

پامال کرد اگر چه مرا جلوه های او

گوشم همان به نغمۀ خلخال می پرد

غافل مشو ز آه ضعیفان کز این نسیم

افسر ز فرق دولت و اقبال می پرد

صائب چو یاد گردش آن چشم می کنم

هوش از سرم چو مرغ سبکبال می پرد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها