دل گشادۀ من گلستان من باشد

صائب تبریزی- غزل شماره 3862

دل گشادۀ من گلستان من باشد

سراب من نفس خونچکان من باشد

به شرح حال، به حرف احتیاج نیست مرا

که بوی سوختگی ترجمان من باشد

لب سؤال به آب حیات تر نکنم

اگر عقیق لبت در دهان من باشد

به بال کاغذی از بحر آتشین گذرم

حمایت تو اگر پاسبان من باشد

نیم ز شیشه دلان کز عتاب اندیشم

که حرف سخت تو رطل گران من باشد

ز نارسایی طالع به خاک می افتد

اگر خدنگ قضا در کمان من باشد

چو زلف، سایۀ بالش فتد شکسته به خاک

اگر غذای هما استخوان من باشد

ز بوی گل نفسم گلستان شود صائب

اگر نسیم سحر مهربان من باشد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها