دل دیوانۀ من قابل زنجیر نبود

صائب تبریزی- غزل شماره 3568

دل دیوانۀ من قابل زنجیر نبود

ورنه کوتاهی ازان زلف گرهگیر نبود

عمر مردم همه در پردۀ حیرانی رفت

عالم خاک کم از عالم تصویر نبود

کار بر نعمت الوان جهان می شد تنگ

اگر از خوردن دل، دیدۀ ما سیر نبود

وحشت آن به که ز تکرار دوبالا نشود

خواب آشفتۀ ما قابل تعبیر نبود

داشت تا شرم کرم راه سخن در دیوان

عذر هرگز به پذیرایی تقصیر نبود

سر ازان بر خط تسلیم نهادیم که عشق

دولتی بود که محتاج به تدبیر نبود

عشق برداشت ز کوچکدلی از خاک مرا

ورنه ویرانۀ من قابل تعمیر نبود

بی تو گر روی به محراب نماز آوردم

چون کمانخانۀ ابروی تو بی تیر نبود

شرح خط پیچ و خمی چند به گفتار افزود

نقطۀ خال تو محتاج به تفسیر نبود

خشکی طالع ما سد سکندر گردید

ورنه پستانِ نصیب اینهمه بی شیر نبود

نالۀ اهل جنون بود برون از پرگار

صائب امروز که در حلقه زنجیر نبود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها