صائب تبریزی- غزل شماره 3351
خنده چون کبک به آواز نمی باید کرد
خویش را طعمه شهباز نمی باید کرد
گل به زانو دهد آیینۀ شبنم را جای
روی پنهان ز نظرباز نمی باید کرد
گوهر راز به غماز سپردن ستم است
باده در شیشۀ شیراز نمی باید کرد
عرصۀ تنگ فلک جای پرافشانی نیست
ظلم بر شهپر پرواز نمی باید کرد
بوی گل در گره غنچه پریشان نشود
پیش غماز دهن باز نمی باید کرد
هیچ رنگی ز سیاهی نبود بالاتر
سرمه در چشم فسونساز نمی باید کرد
کار سیلاب کند ریگ روان با بنیاد
تکیه بر عالم ناساز نمی باید کرد
چشم در خانۀ پر دود گشودن ستم است
پیش زشت آینه پرداز نمی باید کرد
چون ز خط قافلۀ حسن شود پا به رکاب
به خریدار، دگر ناز نمی باید کرد
دهن از حرف بد و نیک چو بستی صائب
هیچ اندیشه ز غماز نمی باید کرد