درِ واکرده، درِ بسته ز دربان گردد

صائب تبریزی- غزل شماره 3264

درِ واکرده، درِ بسته ز دربان گردد

دولت از خانۀ دربسته گریزان گردد

آه مظلوم اثر در دل ظالم نکند

در سیه خانه کجا دود نمایان گردد؟

زان به صحرا ننهم روی که مجنون مرا

آتشی نیست که محتاج به دامان گردد

کوه را شورش من سر به بیابان داده است

کیست مجنون که مرا سلسله جنبان گردد

ساده لوحی بود آیینۀ صد نقش مراد

طوطی از آینۀ صاف زبان دان گردد

شود از خواب گران بیش سبکسیری عمر

سیل چون گشت گرانسنگ شتابان گردد

گر چنین تنگ شود دایرۀ عیش و نشاط

پسته در پوست محال است که خندان گردد

می شمارم ز گرانسنگی غفلت مخمل

بستر خوابم اگر خار مغیلان گردد

می شود همچو مه بدر دلش نورانی

هرکه قانع چو مه نو به لب نان گردد

تن به لنگر ندهد کشتی طوفان زدگان

سر عاشق چه خیال است بسامان گردد؟

شد ز داغ جگر لاله مبرهن صائب

که تهِ دل، سیه از نعمت الوان گردد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها