صائب تبریزی- غزل شماره 3263
که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟
فرد خورشید که می گفت که باطل گردد؟
می تواند ز رخ شمع کسی گل چیدن
که چو پروانه به گرد سر محفل گردد
ناف دریاست چو گرداب مرا لنگرگاه
نیستم موج که سعیم پی ساحل گردد
مرغ روح شهدا پر به پر هم بسته است
زهرۀ کیست که گرد سر قاتل گردد؟
سخن تلخ فرو برده و قهقه زده ام
کام من تلخ کی از زهر هلاهل گردد؟
سر مژگان سبکرو به سلامت باشد!
پا اگر آبله از دوری منزل گردد
شبنمِ آینه کس چهرۀ خورشید نکر
به چه رو با رخش آیینه مقابل گردد