صائب تبریزی- غزل شماره 2922
به ذوقی تکیه بر شمشیر جسمِ لاغرم دارد
که شبنم در کنار گل حسد بر بسترم دارد
به دریای پر از شور حوادث آن صبورم من
که بی آرامی دریا خطر از لنگرم دارد
ندارد بزم جانان محرمی محرومتر از من
ادب لب تشنه در آغوش آب کوثرم دارد
فروغ عشق خورشیدی است در ابرِ وجود من
که نیل چشم زخم از بخت چون نیلوفرم دارد
من آن یاقوت سیرابم که گر رو در محیط آرام
صدف دست تهی در پیش آب گوهرم دارد
به این تردامنی در حشر اگر از خاک برخیزم
خطرها آتش دوزخ ز دامان ترم دارد
دل موری نشد مجروح از تیغ زبان من
چرا در پیچ و خم گردون چو زلف جوهرم دارد؟
نمی گردد به کشتن صاف با من سینۀ گردون
که این آیینه چشم صیقل از خاکسترم دارد
نظر در دامنِ دریای خم وا کرده ام صائب
کی از دستِ سبو چشمِ نوازش ساغرم دارد؟