حسن چون بی پرده شد دلها به خون غلطان شود

صائب تبریزی- غزل شماره 2674

حسن چون بی پرده شد دلها به خون غلطان شود

خاک اطلس پوش گردد تیغ چون عریان شود

عشق عالمسوز را تسلیم سازد مهربان

بر خلیل الله آتش سنبل و ریحان شود

نالۀ عشّاق سازد حسن را بیرحم تر

آتش گل را فغان بلبلان دامان شود

در غبار خط نهان گردید آن چشم سیاه

خانۀ ظالم به اندک فرصتی ویران شود

می گران گردیده است از می پرستیهای من

توبه از مَی می کنم چندان که می ارزان شود!

در نگیرد صحبت زاهد به صوفی مشربان

زشت در یک دیدن از آیینه رو گردان شود

می کند نان بخیل آیینۀ دل را سیاه

وای بر آن کس که بر خوان فلک مهمان شود

جنگ دارد ظالم از بی آلتی با خویشتن

خون خود را می خورد گرگی که بی دندان شود

سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب

نفس چون طغیان نماید بدتر از شیطان شود

مرگ نتواند ز کویش پای من کوتاه کرد

خار در ایّام خشکی حافظ بستان شود

می رسد فیض سبکروحان به اطراف جهان

می شود آفاق روشن، صبح چون خندان شود

عشق ما را بی نیاز از درد و داغ زخم ساخت

ملک ویران از عدالت زود آبادان شود

خامۀ صائب چو آغاز گهرریزی کند

زنده رود تازه ای پیدا در اصفاهان شود

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها