صائب تبریزی- غزل شماره 2557
گر جلا آیینههای تیره را نم میکند
عاشقان را هم می گلرنگ خرّم میکند
میکند در سخترویان صحبت نیکان اثر
سنگ را فرهاد شیرین کار، آدم میکند
میکند بیگانه وحشت آشنایان را ز هم
چشم شوخ از سایۀ مژگان خود رم میکند
در گلستان جلوۀ مستانۀ آن شاخ گل
سرو را در چشم قمری نخل ماتم میکند
میکند جا در دل معشوق پیچ و تاب عشق
ریشه جوهر در دل فولاد محکم میکند
در ضمیر خاک خواهم غوطه چون قارون زدن
گر چنین پشت مرا بار گنه خم میکند
زندگی خواهی، خموشی پیشۀ خود کن که شمع
عمر خود را از زبان آتشین کم میکند
میشوند از گرمخونی دوست صائب دشمنان
کار روغن در چراغ لاله شبنم میکند