لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند

صائب تبریزی- غزل شماره 2495

 

لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند

سروها از نسبت بالای او موزون شدند

خنده بر خمیازۀ صبح قیامت می زنند

می پرستانی که محو آن لب میگون شدند

خرده بینانی که در دامان دل آویختند

چون سویدا مرکز پرگار نُه گردون شدند

سیرچشمانی که بوی آدمیّت داشتند

قانع از جنّت به آن رخسار گندم گون شدند

خاکساران در هوای نیستی چون گردباد

جلوه ای کردند و آخر محو در هامون شدند

در بهار حشر چون برگ خزان باشند زرد

چهره هایی کز شراب بیغمی گلگون شدند

نظم عالم شد حجاب دیدۀ حق بین خلق

یکقلم از خوبی خط غافل از مضمون شدند

زرپرستانی که تن دادند زیر بار حرص

از گرانی زنده زیر خاک چون قارون شدند

حکمت اندوزان عالم از خرابات جهان

قانع از مسکن به یک خم همچو افلاطون شدند

در فضای لامکان اکنون سراسر می روند

بیقرارانی که سنگ شیشۀ گردون شدند

رتبۀ دیوانگی را نسبتی با عقل نیست

آهوان خوش گردن از نظّارۀ مجنون شدند

از ره سیلاب صائب رخت خود برداشتند

رهنوردانی که از قید خودی بیرون شدند

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها