صائب تبریزی- غزل شماره 2212
ظلم فریادی از ضعیفان است
نالۀ برق در نیستان است
تیغ بیدادگر دو سر دارد
از هدف بیش تیر نالان است
سفرۀ خاک و خوان گردون را
سر پر شور من نمکدان است
قفس من سواد شهر بود
بال من پرّۀ بیابان است
نالۀ عجز پیش سنگدلان
بانگ اسلام و کافرستان است
جز در حق به هر دری که روی
مدّ انعام، چوب دربان است
نپذیرد ز هیچ کس احسان
هر که از بندگی گریزان است
رشتۀ عمر مسند آرایان
به درازیّ مدّ احسان است
تلخی عیش در قناعت نیست
خاک بر مور شکّرستان است
هر کجا بی تکلّفی باشد
زندگانیّ و مرگ آسان است
زندگی صرف خوبرویان کن
به زر قلب یوسف ارزان است
از حیا حسن جاودان ماند
عرق شرم آب حیوان است
گل بی خار این چمن صائب
در گریبان غنچه خسبان است