صائب تبریزی- غزل شماره 2053
یک دم صفای عالم غدّار بیش نیست
آیینه آب سبزۀ زنگار بیش نیست
در پیش چشم پرده شناسان روزگار
اقبال، پردۀ رخ ادبار بیش نیست
در عالمی که دیدۀ ما را گشوده اند
یک چشم خواب، دولت بیدار بیش نیست
دور نشاط زود به انجام می رسد
یک هفته شادمانی گلزار بیش نیست
پیداست جستجوی خسیسان کجا رسد
معراج خار تا سر دیوار بیش نیست
تردامنی به تیغ اجل آب می دهد
یک چاشت عمر شبنم گلزار بیش نیست
دریاست هرچه هست وجود تو چون حباب
در چشم عقل، پردۀ پندار بیش نیست
صائب هزار حیف کز آیینۀ وجود
چون طوطیان نصیب تو گفتار بیش نیست