مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست

صائب تبریزی- غزل شماره 2035

 

مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست

این خون گرفته را به طبیب احتیاج نیست

برق از زمین سوخته نومید می رود

تاراج دیده را غم باج و خراج نیست

در وادیی که قطع امیدست چاره ساز

دردی که بی دوا نشد آن را علاج نیست

مجنون چه خون که در دل لیلی نمی کند

از خود رمیده را به وصال احتیاج نیست

راضی نمی شوند به گنج از دل خراب

در ملک عشق بر ده معمور باج نیست

بر تختِ دار، شوکت منصور را ببین

کیفیّت بلند کم از هیچ تاج نیست

این آن غزل که اهلی شیراز گفته است

آن را که عقل نیست به هیچ احتیاج نیست

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest


0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها