صائب تبریزی- غزل شماره 1982
زاهد ز سبحه در پی تسخیر بوده است
خاکش خمیر مایۀ تزویر بوده است
شد رشتۀ حیات ز پیری سبک عنان
موی سفید شهپر این تیر بوده است
یک دل گشاده از نفس گرم من نشد
این باغ پُر ز غنچۀ تصویر بوده است
داند که من چه می کشم از تنگنای چرخ
چون طعمه هر که در دهن شیر بوده است
خون شکایت از لب خورشید می چکد
پستان صبحگاه چه بی شیر بوده است
حیرت علاقۀ دو جهان را ز من برید
دست ز کار رفته به شمشیر بوده است
از تیغ آبدار برَد فیضِ آبِ خضر
هر کس ز زندگانی خود سیر بوده است
دیوانه شو که عشرت طفلانۀ جهان
در کوچۀ سلامت زنجیر بوده است
داند به من چه می رود از ترکتاز عشق
در راه سیل هر که زمین گیر بوده است
صائب به یک پیاله طلا گشت قلب من
آب و هوای میکده اکسیر بوده است