صائب تبریزی- غزل شماره 1923
راز نهان ز سینه در اندازِ جستن است
از زور باده شیشۀ ما در شکستن است
گفتن به آه درد دل خود ز بیکسی
مکتوب خود به بال و پر تیر بستن است
جستن مراد خود ز خسیسان دل سیاه
سوزن ز کاهدان شب تاریک جستن است
روزی طلب ز درگه حق کن که پیش خلق
لب بازکردنت درِ توفیق بستن است
بیخود به طوف کعبه روان شو که با خودی
احرام بستن تو چو زنّار بستن است
گفتم کنم به گوشه نشینی علاج نفس
غافل که سرفرازی سگ در نشستن است
صائب ز سینه زنگ زدودن به اشک گرم
داغ کلف ز آینۀ ماه شستن است