صائب تبریزی- غزل شماره 1818
طریق مردم سنجیده خودستایی نیست
که کار آتش یاقوت ژاژخایی نیست
به اهل دل چه کند حرف بادپیمایان؟
نشانه را خطر از ناوک هوایی نیست
ز خندهرویی گردون فریب رحم مخور
که رخنههای قفس رخنهٔ رهایی نیست
اگرچه دامن گل خوابگاه شبنم شد
خوشم که دولت تردامنان بقایی نیست
شکنجهٔ نظر شور خلق دلسوزست
به مدّعا نرسیدن ز نارسایی نیست
اگر تردّد خاطر سخن قبول کند
کلید رزق بغیر از شکستهپایی نیست
همیشه سرو تهیدست ازان بود سرسبز
که هیچ چشم به دنبال بینوایی نیست
کناره گیر ز مردم که بیدماغان را
شکنجهای بتر از پاس آشنایی نیست
به هر که هر چه دهی نام آن مبر صائب
که حقّ خود طلبیدن کم از گدایی نیست