طاق کرد از هر دو عالم طاق آن ابرو مرا

صائب تبریزی- غزل شماره 179

طاق کرد از هر دو عالم طاق آن ابرو مرا

ساخت وحشی از جهان آن نرگس جادو مرا

چون دهانش زود بی نام و نشان خواهم شدن

گر چنین پیچد بهم فکر میان او مرا

از سیاهی تازه گردد داغِ آبِ زندگی

شد خمار چشم لیلی بیش از آهو مرا

نیست ممکن چون صدف لب پیش نیسان واکنم

گر دهد گوهر به دامن جای آب رو مرا

سخت می ترسم نپیوندد به دریای بقا

آب باریکی که هست از زندگی در جو مرا

فکر رنگین با دماغ من کند کار شراب

نیست از رطل گران کم کاسۀ زانو مرا

آن زمان گوی سعادت بود در چوگان من

کز ترنج غبغب او بود دستنبو مرا

می توانستم به بستر کرد پهلو آشنا

جای دل، پیکان اگر می بود در پهلو مرا

می پرستی فارغ از همصحبتانم کرده است

ساغر می همدم و میناست همزانو مرا

چون شرار از سنگ دارم خانه هر جا می روم

می رسد سنگ ملامت بس که از هر سو مرا

همّت من دست اگر از آستین بیرون کند

آسمان باشد کمان حلقه بر بازو مرا

وحشت من رام گردیدن نمی داند که چیست

خانۀ صیّاد باشد سایه چون آهو مرا

خورده ام خون، کرده ام تا مشک خون خویش را

در گره چون نافه هیهات است ماند بو مرا

از شکرخندِ سلیمان ساخت رزق مور من

چون زبان آید برون از شکر گفت و گو مرا؟

از زبان شکر، نعمت را تلافی می کنم

آب، چون شمشیر، جوهر می شود در جو مرا

بود آن سرو روان در حلقۀ آغوش من

نالۀ قمری بدور انداخت از کوکو مرا

داشتم امّید آزادی، ندانستم که خط

بر سر آتش گذارد نعلِ جست و جو مرا

صائب از آب مروّت دیدۀ گردون تهی است

چون نباشد سبزۀ امّید بی نیرو مرا؟

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها