صائب تبریزی- غزل شماره 1739
گلی که طرح دهد رخ به نوبهار این است
لبی که می شکند دیدنش خمار این است
بلند بخت نهالی که از خجالت او
الف کشد به زمین سرو جویبار این است
به چشم دیده وران آفتاب عالمتاب
پیاده ای است زمین گیر اگر سوار این است
کند ز نشو و نما منع سبزۀ خط را
اگر حلاوت آن لعل آبدار این است
جهان به دیدۀ خورشید تار می سازد
اگر ترقّی آن خطّ مشکبار این است
ز زنگ، آینۀ آفتاب در خطرست
اگر عیار تریهای روزگار این است
ز زهد خشک اثر در جهان نخواهد ماند
اگر طراوت ایّام نوبهار این است
قدم ز گوشۀ عزلت برون منه صائب
که چارۀ دل آشفته روزگار این است