صائب تبریزی- غزل شماره 1392
گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گرفت
موج خون زنگ از دل افلاک خواهد بر گرفت
خاکها در کاسۀ چشم غزالان کرده است
کی مرا از خاک آن فتراک خواهد بر گرفت؟
آن که از خود برندارد ناز از گردنکشی
کی غمم از خاطر غمناک خواهد برگرفت؟
هر غباری کز دلم اشک صراحی برنداشت
در بهاران آب چشم تاک خواهد برگرفت
زود می گردد کباب آرزوها خامسوز
گر نقاب از روی آتشناک خواهد برگرفت
سهل باشد کرد اگر عالم زبان بر من دراز
سیل اشک از راهم این خاشاک خواهد برگرفت
روی آتشناک خود را می کند شمع مزار
گر به این تمکین مرا از خاک خواهد برگرفت
شاخ گل کرده است در گلزار خوش دستی بلند
تا بر و دوش که را از خاک خواهد برگرفت؟
هیچ زین به نیست صائب کز سر من واشود
عقده ای گر از دلم افلاک خواهد برگرفت