یاد ایّامی که دریای مروّت جوش داشت

صائب تبریزی- غزل شماره 1330

یاد ایّامی که دریای مروّت جوش داشت

هر صدف یک دامن گوهر، طراز گوش داشت

پردۀ فانوس در بیرون در می کرد سیر

شمع را پروانۀ گستاخ در آغوش داشت

باده ها بی ساغر و مینا به دور افتاده بود

مجلس ما مطرب از گلبانگ نوشانوش داشت

در تنزّل بود دایم با اسیران لطف چرخ

صحبت امروز ما دایم حسد بر دوش داشت

مهر خاموشی نه امروز از لب ما دور شد

دیگ ما را جوش دل پیوسته بی سرپوش داشت

شد بهار و بلبل این باغ رنگ گل ندید

بس که گلها را حجاب حسن شبنم پوش داشت

چشم ما تا بود گریان، بود طوفان در تنور

بود دریا در قفس، تا سینۀ ما جوش داشت

زلف و خط نگذاشت افتد چشم ما بر روی یار

موج جوهر دایم این آیینه را خس پوش داشت

این جواب آن غزل صائب که می گوید غنی

یاد ایّامی که دیگ شوق ما سرپوش داشت

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها