توبه نتوان کرد از می تا شراب ناب هست

صائب تبریزی- غزل شماره 1234

توبه نتوان کرد از می تا شراب ناب هست

از تیمّم دست باید شست هر جا آب هست

صحبت اشراق را تیغ زبان در کار نیست

شمع را خاموش باید کرد تا مهتاب هست

عالم آب از تُنُک ظرفان شود پر شور و شر

آفت از دریا فزون در حلقۀ گرداب هست

دیدۀ خفّاش طبعان محرم این راز نیست

ورنه در هر ذرّه آن خورشید عالمتاب هست

نیست ممکن از عبادت گرم گردد سینه ای

زاهد افسرده تا در گوشۀ محراب هست

می تواند حلقه بر در زد حریم حسن را

در رگ جان هر که را چون زلف پیچ و تاب هست

گر توانی همچو مردان از سبب پوشید چشم

عالمی دیگر به غیر از عالم اسباب هست

خواب آسایش نباشد خاطر آگاه را

در بساط خاک تا یک دیدۀ بیخواب هست

روزی بی خون دل کم جو که در بحرِ وجود

بی کشاکش طعمه ای گر هست، در قلّاب هست

نیست ممکن یک نفس صائب به کام دل کشد

هر که را در سر هوای گوهر نایاب هست

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها