صائب تبریزی- غزل شماره 1046
زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است
آسمان پر کواکب شیشۀ پر کژدم است
چرخ معذورست در افشردن دلهای خلق
نخل ماتم تازه رو از آب چشم مردم است
کار نادان می شود مشکلتر از تدبیر خویش
از لگد محکم شود خاری که در زیر دم است
از علایق رشته ای تا هست، جان آزاد نیست
تا رگ خامی بود در باده، محبوس خم است
خرد مشمر جرم را هر چند باشد اندکی
کز بهشت آواره آدم از برای گندم است
دوری ظاهر حجاب تشنۀ دیدار نیست
قطره در هر جا که باشد متّحد با قلزم است
از صفای سینه مستورست صائب داغ من
پرتو خورشید تابان پرده دار انجم است