غم ز خاطر می برد غمخانۀ من خلق را

صائب تبریزی- غزل شماره 102

غم ز خاطر می برد غمخانۀ من خلق را

طفلْ مشرب می کند دیوانۀ من خلق را

موجۀ دریای تحقیق است مدّ خامه ام

مست وحدت می کند میخانۀ من خلق را

از پریزادان معنی نیست خالی کلبه ام

داغ دارد گوشۀ ویرانۀ من خلق را

گرچه از افسانه گردد گرم، چشم مردمان

خواب سوزد گرمی افسانۀ من خلق را

گلستان از نالۀ بلبل اگر هشیار شد

کرد بیخود نعرۀ مستانۀ من خلق را

از بتان آزری سخت است دل برداشتن

سنگ راه کعبه شد بتخانۀ من خلق را

مردمان را خنده می آید به اشک تلخ من

می شود دام تماشا دانۀ من خلق را

بس که بیباکانه در آغوش گیرد شمع را

گرم جانبازی کند پروانۀ من خلق را

با کمال آشنایی، از جهان بیگانه ام

داغ دارد معنی بیگانۀ من خلق را

خاطری دارم ز گنج خسروان معمورتر

می کند بی خانمان ویرانۀ من خلق را

گر ببندد محتسب صائب در میخانه را

تا قیامت بس بود پیمانۀ من خلق را

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest


0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها