شعر نخست :
اصلا اتفاقی ساده نبود
عبور چشمانت
از ثانیه های طولانی سکوت من
آن روز تقویم رویداد تازه ای داشت
از دیدار چشمانی
که هیچ وقت فراموش نشد
حالا
که فقط سراب ردپای تو
در تمام کوچه های من است
شهر
شب
سال
فقط تظاهر به بودنت می کنند
من باز دوست دارم
از تو بگویم
برای فردایی که شاید
شاید
آغاز دوباره تو باشد
در سکوت پردرد من
من نام تو را صدا بزنم
و تو فقط بگویی
!”جان”
شعر دوم :
وقتی پای تو در میان باشد
شهر چقدر کش می آید
تا مرز خالی من
تا پای خاطرات تو
تا فاصله تقدیر من
با اولین نگاه تو
آنگاه که آغاز می کنی کلامی
می دود میان رگ های من
در اولین قدم زدن های بارانی
در انبوه سنگفرش های خیابان
از میان یاکریم های خیس خسته در باران
من عابری تنها
تو تنها بهانه ی دلتنگی من
وقتی پای تو در میان باشد
شهر…چقدر…عاشق می شود
واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،شعر نو،شيرزاد حسني.
فقط سراب ردپای تو
در تمام کوچه های من است !
شعر خوبی بود .
سپاس