شعری از کاظم واعظ زاده

از ماشین ها خسته است

توی آپارتمان دلش می گیرد

بیزار از همسایه هایش

بیزار از گفتگوهای تکراری

شعر

دست به کار می شود با چند کلمه

در فکرم

جایی برای خودش دست و پا می کند

تکاپو می کند

شتاب می گیرد برای نوشته شدن

کنده می شود از فکرم

پرت می شود به میدان مسابقه ای

با اسبی ترکمن

و تازیانه اش را رها می کند بر گرده ی اسب

شتاب می گیرند کلمه ها

شتاب می گیرد

جریان رودخانه ای به سمت آبشار

و خون من در رگهایم سردرگم است .

اسب از دور خارج می شود

و شعر میدان را با هی هی اش

با اسب ها و سوارهایش

در رودخانه رها می کند .


واژگان کلیدی: اشعار کاظم واعظ زاده،نمونه شعر کاظم واعظ زاده،شاعر کاظم واعظ زاده،یک شعر از کاظم واعظ زاده،شعری از کاظم واعظ زاده،شعرهای کاظم واعظ زاده،شعر نو کاظم واعظ زاده،شعر کوتاه کاظم واعظ زاده.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها