باید عادت کنی به این قصه
به غم روزهای تکراری
شده حتی به زور دست از این
آرزوهای دور برداری
بین این گرگ های تشنه به خون
باید عادت کنی به بره شدن
باید عادت کنی به این تکرار
خام افکار روزمره شدن
خسته از روزها و آدم ها
دائما فحش بر لبت باشد
شب کنار زنت بخوابی و
قسط و چک خواب هر شبت باشد
خستگی هات را بپوشاند
تیپ معمولی اداره ای ات
خسته از کار بازگردی به
خانه ی کوچک اجاره ای ات
پسرت در اتاق،قبل از تو
غرق فکر دوچرخه خوابیده
دخترت غرق فکر پیراهن
که تن همکلاسی اش دیده
باید این وضع را قبول کنی
گرچه لبریز از غم و دردی
مثل شب های قبل امشب هم
دست خالی به خانه برگردی …
واژگان کلیدی: اشعار هانیه دری،نمونه شعر هانیه دری،شعرهای هانیه دری،یک شعر از هانیه دری،شاعر هانیه دری،سروده های هانیه دری،شعری از هانیه دری.