باران ميبارد
بر مرد دوران گذشته
آن ساز، چنگ فردي يهودي است بر روي ميز
و آن هم مدادي است در دستانش
و گوشه هاي نقشه آبي رنگ
كه تا شدن خرابشان كرده است.
ديري است كه ميخ شصتي
همچنان سايه خود را بر چوب باقي نهاده است
نور پنجره سقفي رو به آسمان چونان پوستي شده است
براي طبلي كه هيچگاه بر آن نخواهمش كشيد
همه بارانها ميبارند، آمين،
بر رد پاي مرد دوران گذشته
بانويي را ديدم كه سرخوش بود با سربازان در تاريكي
آه، به يك يك آنها ميگفت
كه ژاندارك است.
من در آن ارتش بودم
آري، كمي آنجا ماندم
ژاندارك از تو تشكر ميكنم
چون با من مهربان بودي
و آن دم كه لباس نظامي بر تن كردم،
ميدانستم براي جنگ آفريده نشدهام.
براي جنگ با اين پسران زخمي كه تو اينك در كنارشان آرميدهاي.
شب به خير دوستان – شر به خير دوستان.
به جشن عروسي رفتم.
آن دودمان كهن وانمود ميكرد
كه بيتالحم داماد
و بابل عروس است.
بابل بزرگ عريان بود
آه، او آنجا براي من ايستاده بود و ميلرزيد
و بيتالحم هر دوي ما را در آتش سوخت
مانند كسي كه در مراسم لهو و لعب شرمگين باشد،
و چون هر دو به زمين افتادند
جسممان مانند توري شده بود
كه بايد به كنار ميانداختيم
تا ببينيم چگونه افعي، دُمِ خود را ميبلعد
بعضي از زنها منتظر مسيحاند
و بعضي نيز در انتظار قابيل
پس بر محراب چنگ مياندازم
و ديگر بار تبر برميكشم
و آن كس را كه مرا بيابد با خود ميبرم
به آنجا كه سرآغازِ همه چيز است.
آنگاه كه مسيح چون ماه عسل به نظر ميرسيد
و قابيل مرد بود
و ما سرخوشي را در كتب مقدس ميخوانيم
همه از يك پوست و خونيم
صحرا تك تك فرزندانش را فرا ميخواند
و باران ميبارد
بر مرد دوران گذشته.
يك ساعت گذشت
و هنوز دست خود را تكان نداده است
اما همه چيز در حال تكوين است
اگر آن خواسته بر زبانش جاري باشد
عشاق بر خواهند خواست
و كوهها زمين را لمس خواهند كرد.
نور پنجره سقفي رو به آسمان چونان پوستي شده است
براي طبلي كه هيچگاه بر آن نخواهمش كشيد
و همه بارانها ميبارند، آمين
بر اعمال مرد دوران گذشته
واژگان کلیدی: اشعار لئونارد کوهن،نمونه شعر لئونارد کوهن،شعری از لئونارد کوهن،شعرهای ترجمه شده به فارسی لئونارد کوهن،شعرهای برگردان به پارسی لئونارد کوهن،شعری از لئونارد کوهن،شعر شاعر کانادایی،یک شعر از لئونارد کوهن،شاعر لئونارد کوهن،شعرهای لئونارد کوهن.
Leonard Cohen،poems،quotes