شعری از ستاره فدوی

 

قدیسه هایی را دیده ام

که با مرگ ملاقات می کنند

و زنده زنده پند می دهند .

دل های غمگین زیادی را دیده ام

که آواز می خوانند و درختان را

به رقص می آوردند

لب های بسته ای که کفر می گویند

بیست سال آنقدر زیاد نیست

که وعده ی مردن دلت را مالش دهد

من به بلوغ رسیده بودم که خواب کبوترها خامم کرد

بگو کجای خواب هایم بیدار شوم ؟

که عنکبوت ها تارهایشان را قورت داده باشند

بگو کجای خواب هایم بیدار شوم

که لنگرگاه چشم هایم

چشم های تو باشند؟

می دانم !

آن وقت که برسد

. قدیسه ها فقط دعا می خوانند


  واژگان کلیدی:اشعار ستاره فدوی،نمونه شعر ستاره فدوی،شاعر ستاره فدوی،شعرهای ستاره فدوی،شعری از ستاره فدوی،یک شعر از ستاره فدوی،شعر نو ستاره فدوی،ستاره فدوي.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها