قدیسه هایی را دیده ام
که با مرگ ملاقات می کنند
و زنده زنده پند می دهند .
دل های غمگین زیادی را دیده ام
که آواز می خوانند و درختان را
به رقص می آوردند
لب های بسته ای که کفر می گویند
بیست سال آنقدر زیاد نیست
که وعده ی مردن دلت را مالش دهد
من به بلوغ رسیده بودم که خواب کبوترها خامم کرد
بگو کجای خواب هایم بیدار شوم ؟
که عنکبوت ها تارهایشان را قورت داده باشند
بگو کجای خواب هایم بیدار شوم
که لنگرگاه چشم هایم
چشم های تو باشند؟
می دانم !
آن وقت که برسد
. قدیسه ها فقط دعا می خوانند
واژگان کلیدی:اشعار ستاره فدوی،نمونه شعر ستاره فدوی،شاعر ستاره فدوی،شعرهای ستاره فدوی،شعری از ستاره فدوی،یک شعر از ستاره فدوی،شعر نو ستاره فدوی،ستاره فدوي.