شعری از حمیدرضا وطن خواه

 

قطارسوت کشید ایستگاه آخر بود

برای هر دو نفر اين  نگاه آخر بود

و زن نگاه نکرد و گذشت اما مرد

هنوز دل خوش ازآن اشتباه آخر بود

دو هفته بعد که زن با خودش کنار آمد

قبول خاطره ی عشق راه آخربود

ومرد هفته به هفته به ایستگاه آمد

سوار شد سرشب ایستگاه آخربود

وماه بعد همين طور ، هشت ماه گذشت

چطور شد یعنی اين گناه آخربود

دوباره  رو به رويش بود زرد و پژمرده

کنار پنجره غمگین ماه آخربود


  واژگان کلیدی : اشعار حمید رضا وطن خواه،نمونه شعر حمید رضا وطن خواه،شاعر حمید رضا وطن خواه،شعرهای حمید رضا وطن خواه،شعری از حمید رضا وطن خواه،یک شعر از حمید رضا وطن خواه،غزل حمید رضا وطن خواه،غزلیات حمید رضا وطن خواه،غزل های حمید رضا وطن خواه،غزلی از حمید رضا وطن خواه،حمیدرضا وطن خواه،حميد رضا وطن خواه.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها