شعری از اریش کستنر،شاعر آلمانی

 

ما همه در یک قطارنشسته ایم

و ازمیان زمان می گذریم

به جلو نگاه می کنیم

به اندازه کافی دیده ایم.

همه در یک قطار سفر می کنیم.

و هیچ کس نمی داند تا کجا !

همسفری خوابیده !

دیگری شکایت دارد !

سومی پرحرفی می کند !.

اسم ایستگاه ها اعلام می شود.

قطاری که طول سال ها را دنبال می کند،

هرگز به مقصد نمی رسد.

ما بارمان را می بندیم و باز می کنیم.

و مفهومی نمی یابیم.

فردا کجا خواهیم بود؟

مامور کنترل بلیت از دم در نگاه می کند

و بی جهت لبخند می زند.

او هم نمی داند کجا می خواهد برود.

همین طور در سکوت جلو می رود.

سوت قطار ضجه می زند

قطار آهسته پیش می رود

و در سکوت می ایستد

مردگان پیاده می شوند.

بچه ای پیاده می شود

مادرش فریاد می کشد.

مردگان خاموش می ایستند

بر سکوی گذشته.

و قطار به راهش ادامه می دهد.

از میان زمان می گذرد،

و هیچکس نمی داند چرا.

کوپه های درجه یک تقریبا خالی اند.

مرد تنومندی با غرور نشسته است.

در لباس مخمل سرخ،

و به سختی نفس می کشد.

تنهاست

و این تنهایی را بسیار حس می کند.

بیشتر مسافران

بر صندلی چوبی نشسته اند.

ما همه مسافر یک قطاریم

به زمان حال در آینده.

به جلو نگاه می کنیم

به اندازه کافی دیده ایم.

همه در یک قطار نشسته ایم

و بسیاری در کوپه ی عوضی.

“برگردان:فرشته وزیری نسب”


واژگان کلیدی: اشعار اریش کستنر،نمونه شعر اریش کستنر،شاعر اریش کستنر،شعرهای اریش کستنر،شعری از اریش کستنر،یک شعر از اریش کستنر،شعرهای ترجمه شده به فارسی اریش کستنر،شعر برگردان به پارسی اریش کستنر،شاعر آلمانی زبان،شاعر اهل کشورآلمان،اریش کستنر با نام مستعار ملخیو کورتز.،

pomes ، quotes، Melchior Kurtz، Emil Erich Kästner

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها