همه چیز عوض شده
غیر از این ماه که بالای سرمان است
وقتی به ماه فکر کنیم
استخوان هایمان زنده می شوند
به صدا در می آیند
انگار دونفر با هم حرف می زنند
و قرار ملاقات فردا را می گذارند
فردایی که تا بجنبی
سی سال گذشته
واین سی سال مثل انار رسیده ای از ساقه می افتد
اناری که طعم شیرینش در دهن باد است
بیا برویم
ول کنیم این استخوان ها را
برویم به کوچه های بچگی مان
جایی که هیچ چیز نمی فهمیدیم
و وقتی توپ در هواست
تو دخترک همسایه مان بشو
آن قدر گرم بازی می شویم
که فراموش کنیم بزرگ می شویم
فقط توپ به زمین نیفتد
و گرنه این جا دوباره ویران می شود .
واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،شايان حامدي،شاعر دشتی،شعر شاعر دشتی،شاعر استان بوشهر.