شعر نخست:
هوای دلم گرفته، بی تو این قصه تمومه
دیگه رویایی نمونده، واسه من دنیا حرومه
صدای خسته وتب دار، یه نگاه سرد و بیمار
با هجوم سوز ظلمت، می کوبه به بغض دیوار
تووی برگریزون قسمت، بخت من رو به تباهی
واسه روزگار لعنت، تو برام تکیه گاهی
من و تنهایی خونه، با یه عکس یادگاری
دفتر شعر و ترانه، بی تو مونده بی قراری
روزای رفته ی دیروز، رفتنش سخت و محاله
شبای ناله ی جانسوز، مثه یه حسّه خیاله
توو کویر خشک و تشنه، به سرانجام رسیدن
تو بیا ناجی من باش، تا رهایی واسه دیدن
شعر دوم:
ای شُکوهِ عاشقان، بانوی دل
نرگسِ شوقِ زمان، بانوی دل
غم شده مهمان تمثال وجود
مّهرُخِ هر آشیان، بانوی دل
قصّه و شعر و غزل بی تو چه سود
لیلی اشعار جان، بانوی دل
طرح روی تو مثال آسمان
نغمۀ ساز زبان، بانوی دل
پیچ و تاب زلف تو افسونگریست
سوسن روح و روان، بانوی دل
در شرارِ شهوت و شوریدگی
ناز و شیدای تو آن، بانوی دل
طرح اندام ظریف تو مرا
میبرد تا عمق جان، بانوی دل
ماهِ زیبای شبِ رویای من
مادرِ قلبِ جهان، بانوی دل
گم شده آن نیمه سیب دلم
ای فروغ جاودان، بانوی دل
خانه از عطر تو محشر میشود
مظهر مِهرِ نهان، بانوی دل
واژگانِ لغتِ دلدادگی
آیۀ ذوق بیان، بانوی دل
با نبودِ تو کنار نام عشق
میشوم برگ خزان، بانوی دل
هر سجودی با نشانه زنده است
قبلۀ هفت آسمان، بانوی دل
قدرِ اندوه دلِ ما را بدان
شاهبانوی جهان، بانوی دل
شعر سوم:
خسته ام از این تباهی، نقطۀ رو به سیاهی
از زمونه آشیونه، این محبتهای واهی
این دلای سرد و خسته، دستهای پینه بسته
یک شروعِ رو به پایان، یک افولِ رو به چاهی
سرنوشت بی نشونه، آدمای این زمونه
جامعه توو بند خوابه، بختِ سرگردونِ ماهی
دوستیها پشت پرده، با رفاقتهای مرده
با صداهای شعاری، چشمهای نیم نگاهی
گونه های سرد و ناشاد، خونه های توو گِل آباد
ساختمونهای تجاری، با حقوقِ نیمه ماهی
این اتولهای جدیدی، با رقمهای نجومی
پز دادنها توو خیابون، میرسه به یک دوراهی
این پریهای هوسباز، مردهای دست و دلباز
با خوشیهای الکی، پشتِ یک شهوت پناهی
حسرتِ یک شهر ساده، آدمای پا پیاده
نقش بندیهای طاقی، مونده توو دل با یه آهی
مدرکای نو خریده، دفترای تیک ندیده
باسوادای رفوزه، میده از اصلش گواهی
مسجدای بامناره، با دلای پاره پاره
توو زبون مُهرِ سکوته، با مناجات الهی
مرگِ تدریجی رویا، فقرِ فرهنگی دنیا
گفته های مردِ تنها، دردِ آدمهای راهی