دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد

سهراب سپهری – مجموعه شرق اندوه

شماره 22

نیایش

دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد

هر قطره شود خورشیدی

باشد که به صد سوزن نور، شب ما را بکند روزن روزن

ما بی تاب و نیایش بی رنگ

از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما

باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو

ما هسته ی پنهان تماشاییم

ز تجلی ابری کن، بفرست که ببارد بر سر ما

باشد که به شوری بشکافیم، باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم

ما جنگل انبوه دگرگونی

از آتش همرنگی صد اخگر برگیر، برهم تاب، برهم پیچ

شلاقی کن و بزن بر تن ما

باشد که ز خاکستر ما، در ما، جنگل یکرنگی به در آرد سر

چشمان بسپردیم، خوابی لانه گرفت

نم زن بر چهره ی ما

باشد که شکوفا گردد زنبق چشم و شود سیراب از تابش تو و فرو افتد

بینایی ره گم کرد

یاری کن و گره زن نگه ما و خودت با هم

باشد که تراود در ما همه تو

ما چنگیم: هر تار از ما دردی، سودایی

زخمه کن از آرامش نامیرا، ما را بنواز

باشد که تهی گردیم آکنده شویم از والا نت خاموشی

آیینه شدیم، ترسیدیم از هر نقش

خود را در ما بفکن

باشد که فرا گیرد هستی ما را و دگر نقشی ننشیند در ما

هر سو مرز، هر سو نام

رشته کن از بی شکلی، گذران از مروارید زمان و مکان

باشد که به هم پیوندد همه چیز، باشد که نماند مرز، که نماند نام

ای دور از دست ! پر تنهایی خسته است

گهگاه، شوری بوزان

باشد که شیار پریدین در تو شود خاموش

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها