سهراب سپهری – مجموعه آوار آفتاب
شماره 27
بیراهه ای در آفتاب
ای کرانه ی ما، خنده ی گلی در خواب، دست پاروزن ما را بسته است
در پی صبحی بی خورشیدیم، با هجوم گل ها چه کنیم ؟
جویای شبانه ی نابیم، با شبیخون روزن ها چه کنیم؟
آن سوی باغ دست ما به میوه ی بالا نرسید
وزیدیم و دریچه به آیینه گشود
به درون شدیم و شبستان ما را نشناخت
به خاک افتادیم و چهره ی ما نقش او به زمین نهاد
تاریکی محراب، آکنده ی ماست
سقف از ما لبریز، دیوار از ما، ایوان از ما
از لبخند تا سردی سنگ، خاموشی غم
از کودکی ما تا این نسیم شکوفه باران فریب
برگردیم که میان ما و گلبرگ، گرداب شکفتن است
موج برون به صخره ی ما نمی رسد
ما جدا افتاده ایم و ستاره ی همدردی از شب هستی سر می زند
ما می رویم و آیا در پی ما یادی از درها خواهد گذشت ؟
ما می گذریم و آیا غمی بر جای ما در سایه ها خواهد نشست ؟
برویم از سایه ی نی، شاید جایی ساقه ی آخرین گل برتر را در سبد ما افکند